یادگار خون سرو

این مطلب در شمارهٔ ۸۵ رسانهٔ همیاری، ویژه‌نامهٔ زنده‌یاد علیرضا احمدیان، منتشر شده است. برای خواندن سایر مطالب این ویژه‌نامه اینجا کلیک کنید.

امیر باجه‌کیان، فعال سیاسی و اجتماعی و عضو شورای چندفرهنگی بریتیش کلمبیا – ونکوور

آنچه از اندوه نبودن یک عزیز می‌کاهد، یکی خاطرات شیرین است، یکی اثر او بر زندگی ما و یکی هم تب و تاب رسیدن به پاسخ این پرسش که چطور می‌توان راهش را ادامه داد.

با رفتن علیرضا تنهاتر شدم. هم‌او پشت و پناهم بود و دل امثال من را در کنشگری اجتماعی گرم می‌کرد.

اما همگان می‌گویند و درست هم می‌گویند، که حیف است. حیف است که این همه طرح‌های بزرگ و اندیشه‌های والا با رفتنش وابمانند. ماییم که باید از یادگارهای عزیز او نگهداری کنیم و راهش را ادامه دهیم.

علیرضای ما در بند مادیات نبود و ارزش‌های مورد نظر او در زندگی فراتر از نفع خود و نزدیکانش بود. علیرضا که در وقت بودن، هر دم به دنبال بهانه‌ای بود که دلسوزان و فعالان اجتماع را با هم مرتبط سازد، با رفتنِ خود نیز بهانه‌ای شد برای جمع‌ شدنِ دوبارهٔ آنان که دغدغه‌هایی فراتر از خود دارند. و حال نیرو و انگیزه‌ای جمع شده است که با همراهی با یکدیگر طرحی نو در اندازیم.

بیایید با همدلی و کمک به یکدیگر موجب پیشرفت جامعهٔ خود در این خانهٔ باشیم. 

همان‌گونه که علیرضا می‌خواست.

علیرضا در قید یک اندیشهٔ خاص نبود و به‌دنبال حقیقت با همه می‌نشست و به همه گوش فرا می‌داد.

بیایید باب گفت‌وگو را بگشاییم و حرف آنان را که مانند ما نمی‌اندیشند، بشنویم. 

بیایید تا مشارکت اجتماعی خود را بالا ببریم.

بیایید از کنشگران اجتماعی و آنان که می‌خواهند در جامعه باعث دگرگونی شوند، پشتیبانی کنیم.

علیرضا احمدیان یاور جوانانی بود که سودای کار گروهی داشتند. ما نیز می‌توانیم چنین کنیم تا آنان در نبودنِ علیرضا بی‌پناه نمانند.

ما نیز می‌توانیم بانی و حامی حرکاتی باشیم که فراتر از ماست. نه فقط برای او، بلکه برای خودمان که هنوز هستیم. و برای فرزندانمان که فردا قرار است در این سرزمین و این جهان بمانند و ببالند.

گمان می‌کنم خود علیرضا نیز ترجیح بدهد که ما به‌جای اندوه گذشته، با امید به آینده و تلاش برای دنیای بهتر روزگار را سر کنیم.

به‌قول خودش «مبادا که ما تنها تماشاگرانی خاموش باشیم. بیایید تا کانادا را به سرزمینی بهتر برای فرزندانمان و نسل آینده تبدیل کنیم.»

هر چند باز هم دلمان برایش تنگ خواهد شد.

پیش ما بیا!

ارسال دیدگاه